هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟ در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد نهلد کشتهٔ خود را کشد آن گاه کشاند؟ چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند به مثل گفتم این را واگر نه کرم او نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند؟ هله خاموش که بی‌گفت ازین می همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3389