چه توقف است زین پس همه کاروان روان شد نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای بی‌مر پی روز همچو سایه به طریق آسمان شد نه ز لامکان رسیدی همه چیز از آن کشیدی؟ دل تو چرا نداند به خوشی به لامکان شد؟ همه روز لعب کردی غم خانه خود نخوردی سوی خانه باید اکنون دژم و کشان کشان شد تو بخند خنده اولی که روان شوی به مولی کرمش روا ندارد به کریم بدگمان شد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3393