بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد آنچه از عشق کشید این دل من که نکشید وآنچه در آتش کرد این دل من عود نکرد گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی؟ گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد آه دیدی که چه کرده­ست مرا آن تقصیر؟ آنچه پشه به دماغ و سر نمرود نکرد گرچه آن لعل لبت عیسی رنجوران است دل رنجور مرا چارهٔ بهبود نکرد جانم از غمزهٔ تیرافکن تو خسته نشد زان که جز زلف خوشت را زره و خود نکرد نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است در جهان جز جگر بنده نمک سود نکرد هین خمش باش که گنجی­ست غم یار ولیک وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3404