از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
چاشنی شکر او ز دهن مینرود
بالله ارشور کنم هر نفسی عیب مگیر
گر برفت از دل تو از دل من مینرود
همه مرغان ز چمن هر طرفی میپرند
بلبل بیدل یکدم ز چمن مینرود
جان پروانهٔ مسکین که مقیم لگن است
تن او تا بنسوزد ز لگن مینرود
بوالحسن گفت حسن را که ازین خانه برو
بوالحسن نیز درافتاد و حسن مینرود
رسن دوست چو در حلق دلم افتادهست
لاجرم چنبر دل جز به رسن مینرود
مرغ جان از قفص قالب من سیر شدهست
وز امید نظر دوست ز تن مینرود
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۸۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3413