جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید؟ جز نور بخش کردن خود از قمر چه آید؟ جز رنگ‌های دلکش از گلستان چه خیزد؟ جز برگ و جز شکوفه از شاخ تر چه آید؟ جز طالع مبارک از مشتری چه یابی؟ جز نقده‌های روشن از کان زر چه آید؟ آن آفتاب تابان مر لعل را چه بخشد؟ وز آب زندگانی اندر جگر چه آید؟ از دیدن جمالی کو حسن آفریند بالله یکی نظر کن کندر نظر چه آید؟ ماییم و شور مستی مستی و بت پرستی زین سان که ما شده ستیم از ما دگر چه آید؟ مستی و مست تر شو بی‌زیر و بی‌زبر شو بی‌خویش و بی‌خبر شو خود از خبر چه آید؟ چیزی ز ماست باقی مردانه باش ساقی درده می رواقی زین مختصر چه آید؟ چون گل رویم بیرون با جامه‌های گلگون مجنون شویم مجنون از خواب و خور چه آید؟ ای شه صلاح دین تو بیرون مشو ز صورت بنما فرشتگان را تو کز بشر چه آید؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3476