لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد؟ تشنیع می‌زنی که جفا کرد آن نگار خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد؟ عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد حسنش همه وفاست اگر او وفا نکرد بنمای خانه‌یی که ازو نیست پرچراغ بنمای صفه‌یی که رخش پرصفا نکرد این چشم و آن چراغ دو نورند هم یکی چون آن بدین رسید کسی‌شان جدا نکرد چون روح در نظاره فنا گشت این بگفت نظاره جمال خدا جز خدا نکرد هر یک ازین مثال بیان است و مغلطه است حق جز ز رشک نام رخش والضحیٰ نکرد خورشید روی مفخر تبریز شمس دین بر فانی‌یی نتافت که آن را بقا نکرد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3485