امروز مرده بین که چه سان زنده میشود
آزاد سرو بین که چه سان بنده میشود
پوسیده استخوان و کفنهای مرده بین
کز روح و علم و عشق چه آکنده میشود
آن حلق و آن دهان که دریدهست در لحد
چون عندلیب مست چه گوینده میشود
آن جان به شیشهیی که ز سوزن همیگریخت
جان را به تیغ عشق فروشنده میشود
بسیار دیدهیی که بجوشد ز سنگ آب
از شهد شیر بین که چه جوشنده میشود
امروز کعبه بین که روان شد به سوی حاج
کز وی هزار قافله فرخنده میشود
امروز غوره بین که شکر بست از نشاط
امروز شوره بین که چه روینده میشود
می خند ای زمین که بزادی خلیفهیی
کز وی کلوخ و سنگ تو جنبنده میشود
غم مرد و گریه رفت بقای من و تو باد
هر جا که گریهییست کنون خنده میشود
آن گلشنی شکفت که از فر بوی او
بیداس و تیشه خار تو برکنده میشود
پاینده گشت خضر که آب حیات دید
پاینده گشت و دید که پاینده میشود
پاینده عمر باد روان لطیف ما
جان را بقاست تن چو قبا ژنده میشود
خاموش و خوش بخسپ درین خرمن شکر
زیرا شکر به گفت پراکنده میشود
من خامشم ولیک ز هی های طوطیان
هم نیشکر ز لطف خروشنده میشود
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۷۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3498