نیک بد است آن که او شد تلف نیک و بد
دل سبد آمد مکن هر سقطی در سبد
آن که تواضع کند نگذرد از حد خویش
یابد او هستی باقی بیرون ز حد
وا کن صندوق زر بر سر ایمان فشان
کاخر صندوق تو نیست یقین جز لحد
تو لحد خویش را پر کن از زر صدق
پر مکنش از مس شهوت و حرص و حسد
هر چه تو را غیر تو آن بدهد رد کنی
چون بدهی تو همان دان که شود بر تو رد
قلب میاور بدانک غره کنی مشتری
ترس ز ویل لکل جمع مالاوعد
آن که گشادی نمود نفس تو را تنگی است
گفت خدا نفس را بسته امش فی کبد
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۹۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3517