ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه می‌شد درخت‌های حقایق ازان بهار چه می‌شد؟ دل از دیار خلایق بشد به شهر حقایق خدای داند کین دل دران دیار چه می‌شد ز های و هوی حریفان ز نای و نوش ظریفان هوای نور صبوح و شراب نار چه می‌شد هزار بلبل مست و هزار عاشق بی‌دل در آن مقام تحیر ز روی یار چه می‌شد چو عشق در بر سیمین کشید عاشق خود را ز بوسه‌های چو شکر دران کنار چه می‌شد دران طرف که ز مستی تو گل ز خار ندانی عجب که گل چه چشید و عجب که خار چه می‌شد میان خلعت جانان قبول عشق خرامان به بارگاه تجلی ز کار و بار چه می‌شد به باد و آتش و آب و به خاک عشق درآمد به نور یک نظر عشق هر چهار چه می‌شد چو شمس مفخر تبریز زد آتشی به درختی ز شعله‌های لطیفش درخت و بار چه می‌شد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3528