سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند ز گوهر و لب دریا زبان حجاب کند بیان حکمت اگر چه شگرف مشعله‌یی‌ست ز آفتاب حقایق بیان حجاب کند جهان کف است و صفات خداست چون دریا ز صاف بحر کف این جهان حجاب کند همی‌شکاف تو کف را که تا به آب رسی به کف بحر بمنگر که آن حجاب کند ز نقش‌های زمین و ز آسمان مندیش که نقش‌های زمین و زمان حجاب کند برای مغز سخن قشر حرف را بشکاف که زلف‌ها ز جمال بتان حجاب کند تو هر خیال که کشف حجاب پنداری بیفکنش که تو را خود همان حجاب کند نشان آیت حق است این جهان فنا ولی ز خوبی حق این نشان حجاب کند ز شمس تبریز ار چه قرضه‌یی‌ست وجود قراضه‌یی‌ست که جان را ز کان حجاب کند مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3545