سپیده دم بدمید و سپیده می‌ساید که ویس روز رخ خویش را بیاراید غلام روز دلم کو به جای صد سال است سپیده چهره دل را به کار می‌ناید سپیدی رخ این دل سپیده‌ها بخشد که طاس چرخ حواشیش را نپیماید سپیده را چو فروشست شب به آب سیاه رخ عجوزه دنیا ببین چه را شاید؟ بده عجوزه زراق را هزار طلاق دم عجوزه جوانیت را بفرساید بران تو دیو ز خود پیش از آن که دیو شوی وگر نه من خمشم عن قریب بنماید مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3577