سحر این دل من ز سودا چه میشد
از آن برق رخسار و سیما چه میشد
ازان طلعت خوش وزان آب و آتش
ز فرق سر بنده تا پا چه میشد؟
خدایا تو دانی که بر ما چه آمد
خدایا تو دانی که ما را چه میشد
ز ریحان و گلها که روید ز دلها
سراسر همه دشت و صحرا چه میشد
ز خورشید پرسی که گردون چه سان بد؟
ز مه پرس باری که جوزا چه میشد
ز معشوق اعظم به هر جان خرم
به پستی چه آمد به بالا چه میشد
تعالیٰ تقدس چو بنمود خود را
مقدس دلی از تعالیٰ چه میشد
چو میکرد بخشش نظر شمس تبریز
به بینا چه بخشید و بینا چه میشد
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۶۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3586