مادر عشق طفل عاشق را پیش سلطان بی‌امان نبرد تا نشد بالغ و ز جان فارغ پیش آن جان جان جان نبرد روبه عقل گر چه جهد کند ره بدان صارم الزمان نبرد جان فدا عشق را که او دل را جز به معراج آسمان نبرد عاشقان طالب نشان گشته عشقشان جز که بی‌نشان نبرد خون چکیده‌ست ره ره این نه بس است؟ عاشقی جز که خون فشان نبرد هر کشان خون نه بوی مشک دهد تو یقین دان که بوی آن نبرد دیده را کحل شمس تبریزی جز به معشوق لامکان نبرد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3604