شمع آمد و گفت: ماندهام بیخور و خَفْت وز آتش تیز در بلای تب و تفت گرچه بنشانند مرا هر سحری هم بر سر پایم که بمی باید رفت عطار نیشابوری : مختارنامه : باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع : شمارهٔ ۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/36183