گر چه نه به دریاییم دانه‌ی گهریم آخر ور چه نه به میدانیم در کر و فریم آخر گر باده دهی ور نی زان باده دوشینه از دادن و نادادن بس بی‌خبریم آخر ای عشق چه زیبایی چه راوق و گیرایی گر رفت زر و کیسه در کان زریم آخر ای طعنه زنان بر ما بگشاده زبان بر ما باری ز شما خامان ما مست تریم آخر لولی که زرش نبود مال پدرش نبود دزدی نکند گوید پس ما چه خوریم آخر؟ ما لولی و شنگولی بی‌مکسب و مشغولی جز مال مسلمانان مال که بریم آخر؟ زنبیل اگر بردیم خرماش درآگندیم وز نیل اگر خوردیم هم نیشکریم آخر گر شحنه بگیردمان آرد به چه و زندان بر چاه زنخدانش آبی بچریم آخر چاهش خوش و زندانش وان ساقی و مستانش وان گفتن بی‌سیمان که سیم بریم آخر می‌گوید جان با تن کی تن خمش و تن زن لب بند و بصر بگشا صاحب نظریم آخر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3650