نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر هر چند که زهر از تو کانی‌ست شکرها را زان رو که چنین نوری زان رنگ چنان انور نوری که نیارم گفت در پای تو می‌افتد معنیش که درویشا در ما بنگر خوش تر در من که توام بنگر خودبین شو و همچین شو ای نور ز سر تا پا از پای مگو وز سر چون در بصر خلقی گویی تو پر از زرقی ای آن که تو هم غرقی در خون دل من تر ار زان که گهر داری دریای دو چشمم بین ور سنگ محک داری اندر رخ من بین زر آن شیر خدایی را شمس الحق تبریزی صیدی که نه روبه شد او را به سگی مشمر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3654