به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر مرا غیر تماشای جمالت مبادا در دو عالم کار دیگر بدزدیدی ز حسن تو یکی چیز اگر بودی چو تو عیار دیگر چو خورشید جمالت روی بنمود ز هر ذره شنو اقرار دیگر زهی دریا که آگندی ز گوهر که هر قطره نمود انبار دیگر به یک خانه دو بیمارند و عاشق منم بیمار و دل بیمار دیگر خدایا هر دو را تیمار کردی ولیکن ماند آن تیمار دیگر چه داند جان منکر این سخن را؟ که او را نیست آن دیدار دیگر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3662