نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر ولیک از هجر گشتم دم به دم سیر همی‌بینم رضایت در غم ماست چگونه گردد این بی‌دل ز غم سیر؟ چه خون آشام و مستسقی‌ست این دل که چشمم می‌نگردد زاشک و نم سیر اگر سیری ازین عالم بیا که نگردد هیچ کس زان عالمم سیر چو دیدم اتفاق عاشقانت شدستم از خلاف و لا و لم سیر ولی دردم تو اسرافیل جان‌ها نیم از نفخ روح و زیر و بم سیر چو بوی جام جان بر مغز من زد شدم ای جان جان از جام جم سیر چو بیش است آن جنون لحظه به لحظه خسیس آن کو نگشت از بیش و کم سیر چو دیدم کاس و طاس او شدستم ازین طشت نگون خم به خم سیر خیال شمس تبریزی بیامد ز عشق خال او گشتم ز غم سیر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3670