کی باشد اختری در اقطار در برج چنین مهی گرفتار؟ آواره شده ز کفر و ایمان اقرار به پیش او چو انکار کس دید دلی که دل ندارد؟ یا جان فنا به تیغ جان دار؟ من دیدم اگر کسی ندیده‌ست زیرا که مرا نمود دیدار علم و عملم قبول او بس ای من ز جز این قبول بیزار گر خواب شبم ببست آن شه بخشید وصال و بخت بیدار این وصل به از هزار خواب است از خواب مکن تو یاد زنهار از گریه خود چه داند آن طفل کندر دل‌ها چه دارد آثار؟ می‌گرید بی‌خبر ولیکن صد چشمه شیر ازو در اسرار بگری تو اگر اثر ندانی کز گریه توست خلد و انهار امشب کر و فر شهریاریش اندر ده ماست شاه و سالار نی خواب رها کند نه آرام آن صبح صفا و شیر کرار مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3674