نزدیک توام مرا مبین دور پهلوی منی مباش مهجور آن کس که بعید شد ز معمار کی گردد کارهاش معمور؟ چشمی که ز چشم من طرب یافت شد روشن و غیب بین و مخمور هر دل که نسیم من برو زد شد گلشن و گلستان پرنور بی من اگرت دهند شهدی یک شهد بود هزار زنبور بی من اگرت امیر سازند باشی بتر از هزار مامور می‌های جهان اگر بنوشی بی من نشود مزاج محرور در برق چه نامه بر توان خواند؟ آخر چه سپاه آید از مور؟ خلقان برق‌اند و یار خورشید بی گفت تو ظاهر است و مشهور خلقان موراند و ما سلیمان خاموش صبور باش و مستور مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3677