آخر که شود از آن لقا سیر؟ آخر که شود ز باغ ما سیر؟ ای عدل تو کرده چرخ را سبز وی لطف تو کرده باغ را سیر رو بنمایید ای ظریفان کز جان خودیم بی‌شما سیر آن نقل هزارمن بریزید تا گردد هر کجا گدا سیر در بزم رضای توست نقلی وز وی دل و چشم انبیا سیر کی گردد سیر ماهی از آب؟ کی گردد خلق از خدا سیر مشتاب مرو که کیمیایی تا مس بچرد ز کیمیا سیر خوانی دگراست غیر این خوان تا لوت خورند اولیا سیر تا ذوق جفاش دید جانم در عشق جفاست از وفا سیر کز ملکت سیر شد سلیمان وایوب نگشت از بلا سیر چه مکر و چه نعل بازگونه‌ست خود گرسنه نادر است یا سیر؟ خاموش کن و دغا رها کن آخر نشدی از این دغا سیر؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3682