در رهی میرفت هارون گرمگاه دید میلی سر بر آورده براه کرد هارون قصد میل سایه دار گشت بهلول از دگر سوی آشکار گفت بفکن طمطراق ای پرهوس چون ز دنیا سایهٔ میلیت بس سوی باغ و منظر و ایوان و خیل چیست ان یکفیک ظل المیل میل چون فراسر میشود در سایهٔ پس بود بسیار اندک مایهٔ دنیی دون چون نهنگی سرکشید نیک و بد را تا بگردن درکشید جمله را تا حشر بر پیچید دست هیچکس از دام مکر او نجست جملهٔ شیران بزنجیر ویند زیر دست حکم و تسخیر ویند گر ز بی مغزی تو دنیا دوستی چون پیازی پای تا سر پوستی عطار نیشابوری : مصیبت نامه : بخش یازدهم : الحكایة و التمثیل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/36823