سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر من رها کردم جگر را هرچه خواهد گو بشو بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد گوشه‌‌‌یی سرمست خفتم فارغم از خیر و شر گر بیاید غم بگویم آن که غم می‌خورد رفت رو به بازار و ربابی از برای من بخر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3691