خواجهٔ مجنون شد و مبهوت گشت بیدل و بی قوت و بی قوت گشت در گدائی و اسیری اوفتاد در بلا و رنج و پیری اوفتاد کوه نتواند همی هرگز کشید صد یک آن بارکان عاجز کشید یک شبی در راز آمد با خدای گفت ای هم رهبر و هم رهنمای این که توهستی اگر من بودمی از خودت پیوسته میآسودمی یک دمت اندوهگین نگذارمی ای به از من به ازینت دارمی بیدلان چون گرم در کار آمدند از وجود خویش بیزار آمدند عطار نیشابوری : مصیبت نامه : بخش بیست و دوم : الحكایة ‌و التمثیل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/36912