در رهی میرفت مجنونی عجب بود پای و سر برهنه خشک لب شد ز سرما و گل ره بیقرار سر ببالا کرد و گفت ای کردگار یا دلم ده باز تا چند از بلا یا نه باری ژنده کفشی ده مرا عطار نیشابوری : مصیبت نامه : بخش بیست و دوم : الحكایة ‌و التمثیل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/36919