بهر شهوت جان خود را میدهی همچون ستور
وز برای جان خود که میدهی وان گه به زور
میستانی از خسان تا وادهی ده چارده
در هوای شاهدی و لقمهیی ای بیحضور
آن سبدکش میکشد آن لقمهها را تون به تون
میدواند مرده کش مر شاهدت را گور گور
لقمهات مردار آمد شاهدت هم مردهیی
در میان این دو مرده چون نمیباشی نفور؟
چشم آخر را ببند و چشم آخر برگشا
آخر هر چیز بنگر تا بگیرد چشم نور
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۰۷۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3703