عشق را با گفت و با ایما چه کار؟ روح را با صورت اسما چه کار؟ عاشقان گوی‌اند در چوگان یار گوی را با دست و یا با پا چه کار؟ هر کجا چوگانش راند می‌رود گوی را با پست و با بالا چه کار؟ آینه‌ست و مظهر روی بتان با نکوسیماش و بدسیما چه کار؟ سوسمار از آب خوردن فارغ است مر ورا با چشمه و سقا چه کار؟ آن خیالی که ضمیر اوطان اوست پاش را با مسکن و با جا چه کار؟ عیسی‌یی که برگذشت او از اثیر با غم سرماش و یا گرما چه کار؟ ای رسایل گشته با نادی غیب رو تو را با گفت و با غوغا چه کار؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3726