لذات نماند و المها شادی گذرد جو برق و غمها غمناک مباش ازآن و زین خوش چون هردو رود سوی عدمها هر حادثهٔ که برسرآید هم سوی عدم کشد قدمها هر پسریر است عسر در پی هر عسریرا ز پی کرمها آخر همه خواب با خیالیست الا بنوشتهٔ قلمها کز بهر جزای زشت و نیکو ماند بصحیفها رقمها لذات نماند و بماند از پیروی هوا ندمها هر محنت و هر بلا که بینی کفّاره شمار بر ستمها اندوه چو ما حی گناهست خوشتر که در آن کشیم دمها آن کن که بعاقبت بود خیر فیض است و امید بر کرمها فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37406