میر شکار من که مرا کرده‌ای شکار بی‌تو نه عیش دارم و نه خواب و نه قرار دلدار من تویی سر بازار من تویی این جمله جوربر من مسکین روا مدار ای آن که یار نیست تو را در جهان عشق من در جهان فکنده که ای یار یار یار درده از آن شراب که اول بداده‌یی زان چشم‌‌های مست تو بشکن مرا خمار از آسمان فرست شرابی کزان شراب اندر زمین نماند یک عقل هوشیار روزی هزار کار برآری به یک نظر آخر یکی نظر کن و این کار را برآر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3742