بدل و بجان زد آتش سبحات حسن و زیبت بجهان فکند شوری حرکات دلفریبت دل عالمی زجا شد زتجلی جمالت دو جهان بهم برآمد زکرشمهٔ غریبت تو گل کدام باغی چه شود دهی سراغی که برم بدیده و سر نه بدامن بجیبت گل گلشن وفائی همه مهری و وفائی چه شود که گوش داری بفغان عندلیبت بنشین دمی به پیشم برهان دمی زخویشم بحلاوت خطانت بملاحت عتیبت بنشین دمی و بنشان غمی از دل پریشان بنوید لطف و احسان که بمردم از تهیبت بنشین دمی و برخیز بزن آتشی و بکریز بکجا روی که من دست ندارم از رکیبت دل من نمی شکیبد زجمال دوست زاهد تو که طالب بهشتی تو و وعده و شکیبت من و رو برو و نقدا تو و انتظار فردا من و صحبت حبیبم تو و نسیه و نصیبت بدر تو فیض آمد بامید آنکه یابد زعطای بیشمارت زنوال بی حسیبت فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37434