مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در زین پس مباش ماها در ابر و پرده در ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتیم ما را صلای فتنه و شور و هزار شر خورشید تافته‌ست ز روی تو چاشتگاه در عشق قرص روی تو رفتیم بام بر مستی‌ست در سر از می و این تاب آفتاب در سر بتافته‌ست پس از دست رفت سر ای مطرب هوای دل عاشقان روح بنواز لحن جان که تنن تن لطیف تر تا جان‌ها ز خرقه تن‌ها برون شود تا بر سرین خرقه رود جان باخبر از جام صاف باده تو خاشاک جسم را بردار تا نهیم به اقبال بر به بر تا دیده‌ها گذاره شود از حجاب‌‌‌‌‌ها تا وارهد ز خانه و مان و ز بام و در سیمرغ جان و مفخر تبریز شمس دین بیند هزار روضه و یابد هزار پر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3744