چنین رخسار زیبائی که دیده است چنین قد دل آرائی که دیده است چنین زلف دلاویز و کمندی فتاده بر سراپائی که دیده است کمانی را که تیرانداز باشد نگاه چشم شهلائی که دیده است چنین چشمی که خلقی بیخود و مست فکنده هر یکی جائی که دیده است بدشنامی برد چندین دل از کار چنین لعل شکر خائی که دیده است لبش مرجان دهان پر درّ و گوهر بغایت تنگ دریائی که دیده است قیامت میشود چون میخرامد چنین رفتار و بالائی که دیده است دو عالم میشود روشن ز رویش چنین خورشید سیمائی که دیده است بغیر از فیض در پروانه دل چنین آشوب و غوغائی که دیده است فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37484