جنونی در سرم ماوا گرفتست سرم را سر به سر سودا گرفتست خردگر این بود کاین عاقلان راست خوش آن سرکش جنون مأوا گرفتست ندارد چشم مجنون کس و گرنه دو عالم را رخ لیلا گرفتست به چشم خلق چون طفلان نمایند که باز یشان زسرتا پا گرفتست مسلمانان ره عقبی کدامست دلم از وحشت دنیا گرفتست به پای جان زغفلت هست بندی و گرنه ره سوی عقبا گرفتست مشو ای فیض بابیگانه همراز چو وابینی تو را ازما گرفتست فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37490