بالا بلائی قامت قیامت شمشاد را کو این قد و قامت در شام زلفت خورشید تابان پنهان در آن شب روز قیامت چو گان شد آن زلف بر خال یعنی بردی زخوبان کوی کرامت زان غمزه گویم با چشم و ابرو سحری سراپا چشمی تمامت آن دل که باشد درشام زلفت دیگر نخواهد صبح قیامت شیرین لبانی شکر دهانی آرام جانی ای جان غلامت آیی بر من روح روانی برخیزی از جا شور قیامت در جلوه آمد ای فیض آن یار بگذر زمسجد بگذار امامت بگذر زمحراب بنمود ابرو بگذارد آن را افراخت قامت فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37550