اگر از عشق حق بر سرنهی تاج ستانی زین جهان و زانجهان باج وگر سردر ره عشقش ببازی سوی بر تارک هر سروری تاج خدا از عشق کرد آغاز عالم نبی از عشق جست انجام معراج سکون از عشق دارد کوه و صحرا خرد از عشق دارد بحر مواج گهی کم گه زیاد از عشق شد مه زعشق افروخت رخ خورشید و هاج زنور عشق دارد روشنی روز سیه از دود عشق است این شب داج زنور عشق شد معروف عارف زشور عشق شد منصور حلاج زعشق کعبه ریحانست و سنبل مغیلان گرزند بر دامن حاج چو فیض از عشق شد فیاض معنی سزد گر گیرد از اهل سخن باج فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37561