غرور خشکی زهد ار دماغ تر دارد بیا که مستی ما نشأه دیگر دارد بهشت و خلد و نعیمش کی التفات افتد کسی که حسن رخ دوست در نظر دارد بهشت یکطرف و عشق یک طرف چو نهند غلام همت آنم که باده بر دارد بسنگلاخ نگردیم همچو زاهد خشک به بحر عشق در آئیم کان گهر دارد نهال زهد اگر سدره گردد و طوبی درخت عشق جمال حبیب بر دارد ز زهد خشک لقای حبیب نتوان چید درخت عشق بود آنکه این ثمر دارد درا بحلقهٔ ما فیض و زهد را بگذار که ذوق صحبت ما لذت دگر دارد فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37598