نبشته است خدا گرد چهره دلدار
خطی که فاعتبروا منه یا اولی الابصار
چو عشق مردم خواراست مردمی باید
که خویش لقمه کند پیش عشق مردم خوار
تو لقمه ترشی دیر دیر هضم شوی
ولیست لقمه شیرین نوش نوش گوار
تو لقمهیی بشکن زان که آن دهان تنگ است
سه پیل هم نخورد مر تو را مگر به سه بار
به پیش حرص تو خود پیل لقمهیی باشد
تویی چو مرغ ابابیل پیل کرده شکار
تو زاده عدمی آمده ز قحط دراز
تو را چه مرغ مسمن غذا چه کزدم و مار
به دیگ گرم رسیدی گهی دهان سوزی
گهی سیاه کنی جامه و لب و دستار
به هیچ سیر نگردی چو معده دوزخ
مگر که بر تو نهد پای خالق جبار
چنان که بر سر دوزخ قدم نهد خالق
ندا کند که شدم سیر هین قدم بردار
خداست سیرکن چشم اولیا و خواص
که رستهاند ز خویش و ز حرص این مردار
نه حرص علم و هنر ماندشان نه حرص بهشت
نجوید او خر و اشتر که هست شیرسوار
خموش اگر شمرم من عطا و بخششهاش
ازان شمار شود گیج و خیره روز شمار
بیا تو مفخر تبریز شمس دین به حق
کمینه چاکر تو شمس گنبد دوار
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۳۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3760