بکوی سرّ قدر گر گذر توانی کرد به پیش تیر قضا جان سپر توانی کرد چنانکه هست اگر سرّ کار دریابی ز دل شکایت بیجا بدر توانی کرد چو دانی آنچه بتو میرسد نوشته شده است ز خار خار تاسف حذر توانی کرد خدای را بعدالت اگر شناختهٔ بخویش نسبت اسباب شر توانی کرد اگر ز آینهٔ سر غبار بزدائی بچشم سر برخ او نظر توانی کرد اگر نقاب بر افتد ز طلعت ازلی بیک نگاه ابد را بسر توانی کرد بر آستانهٔ جانان اگر دهد بارت سر و تن و دل و جان خاک در توانی کرد اگر ز عالم صورت ز صدق دل نکنی بجان بعالم معنی سفر توانی کرد چگونه ثبت توان کرد فیض در اوراق حدیث عشق چه سان مختصر توانی کرد فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37643