کسی بگفت ز ما یا ازوست نیکی و شر هنوز خواجه درین است ریش خواجه نگر عجب که خواجه به رنگی که طفل بود بماند که ریش خواجه سیه بود و گشت رنگ دگر بگویمت که چرا خواجه زیر و بالا گفت بدان سبب که نگشته‌ست خواجه زیر و زبر به چار پا و دو پا خواجه گرد عالم گشت ولیک هیچ نرفته‌ست قعر بحر به سر گمان خواجه چنان است که خواجه بهتر گشت ولیک هست چو بیمار دق واپس‌تر به حجت و به لجاج و ستیزه افزون گشت ز جان و حجت ذوقش نبود هیچ خبر طریق بحث لجاج است و اعتراض و دلیل طریق دل همه دیده‌ست و ذوق و شهد و شکر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3772