آنان که ره عالم ارواح بپویند مردانه ز آلایش تن دست بشویند بر فوق فلک رفته به جنات بر آیند پویند گل از غیب و گل از خویش برویند این طایفه نورند و حیاتند و وجودند با هر که نشستند چو جان در تن اویند و آنان که بود بسته تن پای خردشان هرگز گلی از عالم ارواح نبویند زنگ تنشان ز آینه جان نزداید دل را ز گل عالم اجسام نشویند این طایفه موتند و عدم ظلمت و جهلند بر بی خردیشان سزد ارواح بمویند و آنان که نه اینند و نه آن مثل من و تو در کش مکش این دو نه پشتند نه رویند چوگان قضا سوی زبرشان ببرد که افتند گهی زیر سراسیمه چو گویند رفتن نتوانند و بمقصد نگرانند نصف دلشان شاد که از راه بکویند عزمی که دو جا بستن کار زنانست مردان خدا فیض چنین راه نپویند فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37730