؟عشق توبه شکستیم تا دگر چه شود دلی بعهد تو بستیم تا دگر چه شود شدیم باز گرفتار دانهٔ خالی ز دام توبه بجستیم تا دگر چه شود بیک نگاه که کردی ز خویشتن رفتم ز چشم مست تو مستیم تا دگر چه شود گرفته ساغر می ترک زاهدی کردیم شراب خانه نشستیم تا دگر چه شود عنان به مستی دادیم تا چه پیش آید ز هوشیاری رستیم تا دگر چه شود فکنده سبحه ز دست در هوای مغبچکان بسو منات نشستیم تا دگر چه شود برای آنکه مگر با خدای پیوندیم ز هر دو کون گسستیم تا دگر چه شود نبود غیر دلی فیض را و آنرا هم بشست زلف تو بستیم تا دگر چه شود فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37754