از بلای چشم مستت العیاذ العیاذ از هر چه هستت العیاذ تن ز گل نازکتر و دل همچو سنگ چون توان رستن ز دستت العیاذ یک نظر کردم برویت شدنشان از نگاهی روی حسنت العیاذ شب همه شب نالم از دست غمت هیچ پروای منستت العیاذ نالهٔ من ز آسمانها در گذشت هیچ میگوئی چه استت العیاذ تا بشادی در برویم بستهٔ از گشادت همچو بستت العیاذ فیض صد توبه گر از عشقت رهد باز می‌افتد بشستت العیاذ فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37797