ساقی قدحی بیار سرشار تا هر دو کشیم می بیکبار از دست شویم هر دو با هم یک مست شویم ما دو هشیار تن را بدهیم و جبه بر سر از سر برهیم و بار دستار گردیم دمی ز خویش بیخود باشیم دمی ز خود خبردار یکرنگ شویم در غم هم تا غم شادی و گل شود خار تا تن همه جان شود درینره تا جان جانان شود درین کار تا از من و تو اثر نماند جز او نبود کسی درین دار هم خود با خویش عشق بازد هم خود باشد خویش را یار نه عشق بماند و نه عاشق ماند معشوق پاک از اغیار ای فیض تو از میانه برخیز تا پرده برافتد از رخ یار فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37809