بیاد عشق ما میسوز و میساز بدرد بی‌وفا میسوز و میساز سفر دیگر مکن زینجا بجائی در اقلیم بلا میسوز و میساز چو پروانه بدل نوریت گرهست بگرد شمع ما میسوز و می ساز چو بلبل گر هوای باغ داری درین گل زار ما میسوز و می ساز دلت از جور ما گر تیره گردد به امید صفا میسوز و می ساز بحلوای وصالت گر امید است درین دیک جفا میسوز و می ساز گهی در آتش ما شعله میزن بخوی تند ما میسوز و می ساز گهی در فرقت ما صبر میکن به امید لقا میسوز و می ساز که از وصل خودش ما کام میجوی درین نور و ضیا میسوز و می ساز سر زلفم اگر در شستت آید در آن دام بلا میسوز و می ساز وفا از ما مجو ما را وفا نیست درین جور و جفا میسوز و می ساز کسان عشق بتان ورزندای فیض تو در عشق خدا میسوز و میساز فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37826