ز عشق جوی کرامت ز عشق جوی شرف بغیر عشق نباشد رهی بهیچ طرف بغیر عشق مکن هیچ کار اگر بکنی غرامتست و ندامت تحسر است واسف بعشق کوش که فخر است عشق مردانرا مفاخران نرسد شان بغیر عشق صلف بکوش تا که کند عشق رخنه در دل تو ز سینه ساز برای خدنگ عشق هدف بغیر عشق منه دل که زود برگیری بغیر عشق مکن نقد عمر خویش تلف بهر طرف بمپوی و عنان بعشق سپار برد ترا بهمان ره که رفت شاه نجف ز من شنو سخن راست یار در دل ماست بعشق کوش و برون آور این گهر ز صدف اگر تو غوص کنی در بحار گفته فیض سفینه پر کنی از دُر که آوریش بکف فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37886