من واله جمال فروزان یک کسم آشفتهٔ دو زلف پریشان یک کسم سامان مرا یکی و سر من یکی بود سودا یکی و بیسر و سامان یک کسم هر جا بهر که روی کنم سوی او بود بینای یک جمالم و حیران یک کسم جمعیتم ز جمع کمالات یک کس است شیدای یک جمیل و پریشان یک کسم تیغ ار کشد بقصد سرم بسملش شوم در مذبح محبت قربان یک کسم مشرک نیم پرستش باطل نمیکنم حق بین و حق پرست بفرمان یک کسم از هر خسی قبول عطائی نمیکنم مستغرق مواهب احسان یک کسم چون گربگان بسفرهٔ هر کس نمیروم همچون شتر نواله خور خوان یک کسم فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37980