قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم دعا بیار جفا کار بیوفا بنویسم شکایتی بلب آمد ز جورهای تو گفتم بهیچ نامه نگنجی ترا کجا بنویسم دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر کدام را ننویسم کدام را بنویسم خدای داند و بس جز خدا کسی نه بداند که گر سر گله را وا کنم چها بنویسم اگر سر گله را واکنم وفا ننماید مداد بحر و بیاض زمین کجا بنویسم نه بحر ماند و نه بر نه خشک ماند و نه تر اگر شکایت دلبر بمدعا بنویسم همان بهست که خاموش گردم از گله چون فیض ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/37981