انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر نظر القلب فیکم بکم ینجلی النظر قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر نحن ابناء وقتنا رحم الله من غبر قدموا سادة الهوی قلت یا قوم ما الخبر؟ خوفونی بفتنه و اشاروا الی الحذر قلت القتل فی الهوی برکات بلا ضرر جرد العشق سیفه بادروا امة الفکر ان من عاش بعد ذا ضیع الوقت و احتکر نفخوا فی شبابة حمل الریح بالشرر مزج النار بالهوی لیس یبقی و لا یذر شببوا لی بنفخة تسکر نفخة السحر بر آن یار خوش نظر تو مگو هیچ از خبر چو خبر نیست محرمش بر او باش‌ بی‌خبر دل من شد حجاب دل نظرم پرده نظر گفتم ای دوست غیر تو اگرم هست جان و سر بزن از عشق گردنم به جوی مر مرا مخر گفت من چیز دیگرم به جز این صورت بشر گفتمش روح خود تویی عجبا چیست آن دگر؟ هله ای نای خوش نوا هله ای باد پرده در برو از گوش سوی دل بنگر کیست مستتر بدر این کیسه‌‌های ما تو به کوری کیسه گر چه غم است ار زرم بشد؟ که میی هست همچو زر عربی گر چه خوش بود عجمی گو تو ای پسر مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3800