آفتابی برآمد از اسرار جامه شویی کنیم صوفی وار تن ما خرقه‌یی‌‌ست پرتضریب جان ما صوفیی‌‌ست معنی دار خرقه پر ز بند روزی چند جان و عشق است تا ابد بر کار به سر توست شاه را سوگند با چنین سر چه می‌کنی دستار؟ چون رخ توست ماه را قبله با چنین رخ چه می‌کنی گلزار؟ توبها کرده بودی ای نادان گشته بودی ز عاشقی بیزار عشق ناگه جمال خود بنمود توبه سودت نکرد و استغفار این جهان همچو موم رنگارنگ عشق چون آتشی عظیم شرار موم و آتش چو گشت همسایه نقش و رنگش فنا شود ناچار گر بگویم دگر فنا گردی ور نگویم نمی‌گذارد یار جنة الروح عشق خالقها منه تجری جمیعة الانهار منه تصفر حضرة الاوراق منه تخضر اغصن الاشجار منه تحمر و جنة المعشوق منه تصفر و جنة الاحرار منه تهتز صورة المسرور منه یبکی الکئیب بالاسحار ان فی العشق فسحة الاررواح ان فی ذاک عبرة الابصار ذبت فی العشق کی اعاینه ما کفی ان اراه بالاثار ان الاثار تحجب الاثار ان الاسرار تستر الاسرار کثرة الحجب لا تحجبنی ان ذکراک تخرق الاستار مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3801