از عشق یار خوشم از حسن یار هم زان می مدام مستم و زان میگسار هم او جلوه مینماید و من میروم ز خود از خویش شکر دارم و از لطف یار هم هرکس که دید جلوه‌اش از خویش شد تهی از دست رفت کارش و دستش ز کار هم یکجلوه کرد و بر دو جهان هر دو مست شد بیخود ازو زمین و فلک بی‌قرار هم یکجلوه کرد حسرت ازو صدهزار ماند آن جلوه را فدا من و چون من هزار هم زان جلوه است شعله دلهای عاشقان زان جلوه است داغ دل روزگار هم زان جلوه است موج هوا و ثبات کوه زان جلوه است جوش و خروش بحار هم زان جلوه است تازگی و سبزی چمن زان جلوه است شور خزان و بهار هم زان جلوه است ناله و افغان عندلیب زان جلوه است لطف گل و قهر خار هم زان جلوه کام فیض برآمد درین جهان در نشاهٔ که عیش بود پایدار هم فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38026